پویا

پویا

موضوع:فرهنگی؛ادبی؛اجتماعی؛طنزوآموزشی (به زبانی عمومی وبرای استفاده همه قشرها)
پویا

پویا

موضوع:فرهنگی؛ادبی؛اجتماعی؛طنزوآموزشی (به زبانی عمومی وبرای استفاده همه قشرها)

سرت راروی زانوهای خدابگذار؟!

دختری از مرد روحانی میخواهد به منزلشان بیاید و به همراه پدرش به دعا بپردازد. وقتی مرد روحانی وارد
 
منزل میشود ، مردی را می بیند که بر روی تخت دراز کشیده و یک صندلی خالی نیز کنار تخت وی قرار دارد.
 
پیرمرد با دیدن مرد روحانی گفت: شما چه کسی هستید؟ و اینجا چه میکنید؟ روحانی خودش را معرفی
 
کرد و گفت: من دراینجا یک صندلی خالی میبینم گمان میکردم منتظر آمدن من هستید.
 
پیرمرد گفت آه بله... صندلی... خواهش میکنم بفرمایید بنشینید . لطفا در را هم ببندید. مرد روحانی با
 
تأمل و در حالی که گیج شده بود در را بست.
 
پیرمرد گفت : من هرگز مطلبی را که میخواهم به شما بگویم به کسی، حتی دخترم نگفته ام. راستش در
 
تمام زندگی اهل عبادت و دعا نبودم تا اینکه چهار سال پیش بهترین دوستم به دیدنم آمد
 
 
روزی به من گفت : "دوست من فکر میکنم "دعا یک مکالمه ساده با خداوند است." روی یک
 
صندلی بنشین یک صندلی خالی هم روبه رویت قرار بده. با اعتقاد فرض کن که خداوند بر
 
صندلی نشسته است این موضوع خیالی نیست. خدا وعده داده است که من همیشه با شما
 
هستم. سپس با او درد دل کن. درست به طریقی که هم اکنون با من صحبت میکنی."

 
 
من چند بار این کار را انجام دادم و آنقدر برایم جالب بود که هر روز چند بار این کار را انجام میدهم.
 
مرد روحانی عمیقا تحت تاثیر داستان پیرمرد مرد قرار گرفت و مایل شد تا پیرمرد به صحبت هایش ادامه دهد.
 
پس از آن با همدیگر به دعا پرداختند و مرد روحانی به خانه اش بازگشت.
 
دو شب بعد دختر به مرد روحانی تلفن زد و به او خبر مرگ پدرش را اطلاع داد. مرد روحانی بعد
 
از عرض تسلیت پرسید : آیا او در آرامش مرد؟
 
دختر گفت: بله وقتی من میخواستم از خانه بیرون بروم او مرا صدا زد که پیشش بروم دست مرا
 
در دست گرفت و بوسید. وقتی که نیم ساعت بعد از فروشگاه
 
برگشتم، متوجه شدم که او مرده است.
اما چیز عجیبی در مورد مرگ پدرم وجود دارد. معلوم بود که او قبل از مرگش خم شده بود و
 
سرش را روی صندلی کنار تختش گذاشته است شما
 
چطور فکر میکنید؟
 
مرد روحانی در حالی که اشک هایش را پاک میکرد گفت: ای کاش! ما هم میتوانستیم مثل او از
 
این دنیا برویم.
 
از گذشته تا حال از حال تا آینده خدا با
 
توست در همین نزدیکی. پس خوشا به حالت که اشرف مخلوقاتی و خلیفه او بر
 
زمین. همواره با خودت زمزمه کن خدا در همین نزدیکی
 
است، در همین نزدیکی. بعضی وقتها سرت را بر روی زانوان خداوند قرار ده . با او
 
مناجات کن . خودتو
 
خالی کن . پروردگارت همواره منتظر توست . او مهربانترین مهربانان است.
نظرات 2 + ارسال نظر
مرضیه چهارشنبه 10 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:36 ب.ظ

وای خدایا عالی بود......ممنونم...

sima جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:09 ق.ظ http://simatanha72.blogfa.com

ممنون خیلی عالی بود
خدایا جز تو کسی را ندارم......فقط خدارا دارمو بس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد