پویا

پویا

موضوع:فرهنگی؛ادبی؛اجتماعی؛طنزوآموزشی (به زبانی عمومی وبرای استفاده همه قشرها)
پویا

پویا

موضوع:فرهنگی؛ادبی؛اجتماعی؛طنزوآموزشی (به زبانی عمومی وبرای استفاده همه قشرها)

حکایت مدیریتی

غرور بیجا
یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد.
در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت.
باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد.
ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت:
"اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت،
که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم.
 
به دو چیز تکیه نکن، غرور و دروغ
 
آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد

آیین‌نامه‌ اجرایی‌ مدارس‌

مقدمه‌:
اهمیت‌ و نقش‌ آموزش‌ و پرورش‌ در بهسازی‌ و توسعه‌ زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ موجب‌شده‌است‌ که‌ جامعه‌ و اولیای‌ دانش‌آموزان‌ انتظار داشته‌ باشند که‌ مدرسه‌ محیطی‌ رشد دهنده‌، پویا وزمینه‌ساز پرورش‌ استعدادهای‌ بالقوه‌ و خداداد فرزندان‌ آنان‌ باشد.تحقق‌ اهداف‌ متعالی‌ آموزش‌ وپرورش‌ ولزوم‌ توجه‌ به‌ روحیات‌ و ویژگیهای‌ نسل‌ جوان‌،تفاوتهای‌ ناشی‌ از شرایط جغرافیایی‌ ومحیطی‌ و محدودیت‌ منابع‌ و امکانات‌،ایجاب‌ می‌کند که‌ اداره‌ امور مدارس‌ مبتنی‌ بر افزایش‌ قدرت‌تصمیم‌گیری‌، استقلال‌نسبی‌،انعطاف‌ پذیری‌ و روشهای‌ غیر متمرکز و مشارکت‌جویانه‌ باشد تابتواند فضای‌ عمومی‌ مدرسه‌ را پویا،پرنشاط و فعال‌ نموده‌ و توانمندی‌ها و خلاقیت‌های‌مدیران‌،معلمان‌ و دانش‌آموزان‌ را به‌ خوبی‌ شکوفا و متجلی‌ سازد.بدین‌ جهت‌ لازم‌ دیده‌شد آیین‌نامه‌اجرایی‌ مدارس‌ با توجه‌ به‌ سیاست‌ها و راهبردهای‌ اساسی‌ آموزش‌ و پرورش‌ از جمله‌تمرکززدایی‌،مدرسه‌ محوری‌ و توسعه‌ مشارکت‌ همه‌ بعدی‌ تنظیم‌گردد و با تفویض‌ اختیارات‌ لازم‌به‌ مدارس‌،زمینه‌ مناسب‌تری‌ برای‌ تحقق‌ اهداف‌ تعلیم‌ و تربیت‌ فراهم‌شود.

ادامه مطلب ...

مصاحبه باخدادررویا

خدا گفت: «بیا تو. پس می خواهی با من مصاحبه کنی؟»
گفتم: «اگر وقت داشته باشید.»
خدا لبخندی زد و گفت: «وقت من بی نهایت است و برای انجام هر کاری کافی است. چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟»
گفتم: «چه چیزی بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند؟»
خدا جواب داد: «اینکه آنها از کودک بودن، خسته می شوند و برای بزرگ شدن عجله دارند و سالیان دراز را در حسرت دوران کودکی سر می کنند. اینکه سلامتی شان را برای به دست آوردن پول از دست می دهند و بعد پولشان را خرج می کنند تا دوباره سلامتی به دست آورند. اینکه با چنان هیجانی به آینده فکر می کنند که زمان حال را فراموش می کنند و لذا نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده. اینکه چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مُرد و چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.»
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی در سکوت گذشت. بعد پرسیدم: «چه درس هایی از زندگی را می خواهید بندگان یاد بگیرند؟»
خدا با لبخندی پاسخ داد: «یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد اما می توان محبوب دیگران شد. یاد بگیرند که با ارزش ترین ها، اشیایی نیست که در زندگی دارند بلکه اشخاصی است که در زندگی دارند. یاد بگیرند که نباید خود را با دیگران مقایسه کنند، هر کس طبق ارزشهای خودش قضاوت می شود نه در گروه و بر اساس مقایسه. یاد بگیرند که ثروتمند، کسی نیست که بیشترین دارایی را داشته باشد بلکه کسی است که کمترین نیاز را داشته باشد. یاد بگیرند برای ایجاد زخمی عمیق در دل کسی که دوستش دارند فقط چند ثانیه زمان لازم است اما برای التیام آن سالها وقت لازم است. یاد بگیرند که افراد بسیاری آنها را عمیقا دوست دارند اما بلد نیستند که علاقه شان را ابراز کنند. یاد بگیرند که پول همه چیز می خرد جز دل خوش. یاد بگیرند که ممکن است دو نفر یک موضوع واحد را ببینند و از آن، دو برداشت کاملا متفاوت داشته باشند.
یاد بگیرند که دوست واقعی کسی است که همه چیز را در مورد آنها می داند و با این حال دوستشان دارد. یاد بگیرند که کافی نیست همواره دیگران آنها را ببخشند بلکه باید خودشان هم خود را ببخشند.»
مدتی نشستم و لذت بردم. از او برای وقتی که به من اختصاص داده بود و برای همه کارهایی که برای من و خانواده ام کرده بود تشکر کردم.
او پاسخ داد: «هر وقت بخواهی من بیست و چهار ساعته در دسترس هستم، فقط کافی است صدایم کنی تا جواب بدهم.»