روزی گاندی با قطار در حال مسافرت بود که به علت بی توجهی ، یک لنگه از کفش
های نو او که به تازگی خریده بود از قطار بیرون افتاد ؛ مسافران دیگر برای او تاسف
خوردند ولی گاندی بلافاصله لنگه دیگر کفشش را هم به بیرون انداخت ! همه با تعجب به او نگاه کردند اما او با لبخندی
رضایت بخش گفت : یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف است ولی اگر کسی یک جفت کفش نو پیدا
کند مطمئنا خیلی خوشحال خواهد شد ! خوشبختی یگانه چیزی است که می توانیم بی آنکه خود داشته باشیم ، دیگران را
از آن برخوردار کنیم …