پویا

پویا

موضوع:فرهنگی؛ادبی؛اجتماعی؛طنزوآموزشی (به زبانی عمومی وبرای استفاده همه قشرها)
پویا

پویا

موضوع:فرهنگی؛ادبی؛اجتماعی؛طنزوآموزشی (به زبانی عمومی وبرای استفاده همه قشرها)

هدیه ی تولد

کلاغ، بال زنان پر عقابی را که به منقار داشت

جلوی چشم مترسک تکان  داد.

روی سر اوایستاد. پر را گوشه ی کلاه او فرو کرد.

بال ها را باز کرد. جستی زد و

آمد روی دست مترسک:تولدت مبارک.

مترسک با خوشحالی فریاد زد:وای خدای من،ممنونم که به یاد من بودی.

کلاغ سر پایین انداخت:از هدیه ایی که برات آوردم،خوشت می آد؟

مترسک لبخند زد:این اولین و بهترین هدیه اییه که گرفتم.

و به کلاغ ها نگاه کرد که مشغول غارت محصول ذرت بودند.

نیش خند زد و گفت:خوب،البته خیلی هم ترسناک تر شدم.

هر دو خندیدند..

صدای شلیک چند گلوله به هوا بلند شد.

صدای بال زدن، غار غار کلاغ ها و سکوت.......

مترسک، چند پر سیاه رادید که رقصان از جلوی چشمش

 گذشتند و روی زمین افتادند.

خواست تکانی بخورد.

کشاورز پای او را محکم تر از آن چه فکر می کرد در زمین فرو کرده بود.....!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد