پویا

پویا

موضوع:فرهنگی؛ادبی؛اجتماعی؛طنزوآموزشی (به زبانی عمومی وبرای استفاده همه قشرها)
پویا

پویا

موضوع:فرهنگی؛ادبی؛اجتماعی؛طنزوآموزشی (به زبانی عمومی وبرای استفاده همه قشرها)

داستان بسیارجالب گروه نود و نه!

پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد ، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛ اما خود نیز علت را نمی دانست.
روزی پادشاه در کاخ قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد ، صدای ترانه ای را شنید. به دنبال صدا ، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: چرا اینقدر شاد هستی؟
آشپز جواب داد: قربان ، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم. ما خانه ای حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم. بدین سبب من راضی و خوشحال هستم...
پس از شنیدن سخن آشپز ،پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد . نخست وزیر به پادشاه گفت: قربان ، این آشپز هنوز عضو گروه 99

نیست!! اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.
پادشاه با تعجب پرسید: گروه 99 چیست؟؟
نخست وزیر جواب داد : اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست، باید این کار را انجام دهید : یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید . به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!!
پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر ، فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند...
آشپز پس از انجام کارها به خانه بازگشت و در مقابل در ، کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد . با دیدن سکه هایی طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت. آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه ؟؟ آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است . بارها طلاها را شمرد ؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!! او

تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!! فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد.
اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد ؛ اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!!
آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.
تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد، دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد، که چرا وی را بیدار نکرده اند!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند؛ او فقط تا حد توان کار می کرد!!
پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه ، چنین بلایی بر سرآشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.
نخست وزیر جواب داد: قربان ، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99

درآمد!! اعضای گروه 99 ، چنین ا فرادی هستند :
آنان زیاد دارند ، اما راضی نیستند!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد