-
حکایت مدیریتی
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 14:23
غرور بیجا یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن...
-
هرگززودقضاوت نکنید!
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 08:34
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد ،او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد . او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی...
-
پا را به اندازه ی گلیم خود دراز کن
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 08:59
روزی شاه عباس از راهی می گذشت . درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده . چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود در آمده است . شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند . درویش شرح ماجرار را برای دوستان خود گفت . در میان آن جمع درویشی بود ، به فکر افتاد که او هم از انعام شاه نصیبی ببرد . به این امید سر راه شاه پوست...
-
ظنزطول عمرانسان
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 08:56
وقتی کار ساختن دنیا تمام شد قرار شد طول عمر موجودات روی کره زمین را هم معلوم کنند اول الاغ آمد و پرس و جو کرد که چه مدت باید روی کره زمین زندگی کند به او گفته شد: سی سال بعد از او سوال کردند : آیا کافی است؟الاغ جواب داد:خیلی زیاد است فکرش را بکنید سی سال آزگار باید بارهای سنگین را از جایی به جایی دیگر ببرم مثلا کیسه...
-
چگونه میتوان زور را بدون زور به مردم تحمیل کرد
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 14:33
چگونه میتوان زور را بدون زور به مردم تحمیل کرد؟؟ آورده اند که در کنفرانس تهران روزی چرچیل، روزولت و استالین بعد از میتینگ های پی در پی آن روز تاریخی، برای خوردن شام باهم نشسته بودند . در کنار میز یکی از سگهای چرچیل ساکت نشسته بود و به آنها نگاه میکرد، چرچیل خطاب به همرهانش گفت؛ چطوری میشه از این خردل تند به این سگ...
-
داستانک | بز شیر ده!
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 08:29
داستانک | بز شیر ده! روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد...
-
چطورزندگی کنیم تااسترس نداشته باشیم ؟
شنبه 28 مردادماه سال 1391 09:47
حرف بزنید یک آدم صبور و دهنقرص ، گیر بیاورید و کل بدبختیها و جفتکهایی که از "الاغ زندگی" خوردهاید را با او تقسیم کنید… بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند… علاوه بر آن معمولا وقتی سفره دلتان را جلو کسی باز میکنید، اوهم سفره خودش را برایتان باز میکند و یحتمل می فهمید که شما در این دنیا، تنها آدم کتک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 مردادماه سال 1391 09:41
آن بالا که بودم آن بالا که بودم، فقط سه پیشنهاد بود. اول گفتند زنی از اهالی جورجیا همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحل فلوریدا داشته باشیم. با یک کوروت کروکی جگری. تنها اشکال اش این بود که زنم در چهل و سه سالگی سرطان سینه میگرفت. قبول نکردم. راست اش تحمل اش را نداشتم. بعد موقعیت دیگری پیشنهاد کردند:...
-
تست هوش
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 10:19
لطفا ابتدا سوالات را پاسخ دهید و سپس جواب ها رو ببینین …. خودتون رو هم گول نزنید… اما سئوالات !! مسئله ۱ – فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید. در ایستگاه اول ۶ نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم ۳ نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟ مسئله ۲ – پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، ۳ تا از...
-
بهترین هدیه
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 10:14
چهار برادر ، خانه شان را به قصد تحصیل ترک کردند و دکتر،قاضی و آدمهای موفقی شدند. چند سال بعد، آنها بعد از شامی که باهم داشتند حرف زدند. اونا درمورد هدایایی که تونستن به مادر پیرشون که دور از اونها در شهر دیگه ای زندگی می کرد ، صحبت کردن. اولی گفت: من خونه بزرگی برای مادرم ساختم … دومی گفت: من تماشاخانه (سالن تئاتر)...
-
شاخ ذهن ما
شنبه 21 مردادماه سال 1391 13:45
ذهنِ ما گاه یک تصویر چقدر زیبا می تواند مفاهیمِ عمیق فلسفی و معرفت شناسی را نشان دهد. نظریه «عینک ذهن» کانت، همه تلاشش را کرده تا همین نکته کاری کاتور را توضیح دهد. قصه ی این کرگدن، قصه ی ماست؛ ما شاخی جلوی چشمانمان نداریم که با آن، همه جهان را در دو طرفِ یک شاخ ببینیم. اما ذهنمان پر است از پیشفرض ها و پیش داوری ها که...
-
سخنـان نــاب و پرمعنــای زنـدگی
شنبه 21 مردادماه سال 1391 13:38
سخنـان نــاب و پرمعنــای زنـدگی در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست، پس برخیز تا چنین مردمی بگریند ... . . . درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند . . . نصف اشباهاتمان ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم . . . سر...
-
امید - عشق - زیبایی
شنبه 21 مردادماه سال 1391 13:34
امید شخصی را به جهنم میبردند.در راه بر میگشت و به عقب خیره میشد. ناگهان خدا فرمود: او را به بهشتببرید. فرشتگان پرسیدند چرا؟پروردگار فرمود: او چند بار به عقبنگاه کرد... او امید به بخشش داشت عشق امیری به شاهزادهخانمی گفت: من عاشق توام.شاهزاده گفت: زیباتر از من خواهرم است که در پشت سرتو ایستاده است. امیر برگشت و دید...
-
سئوال هوشی
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 09:45
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان پزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید...
-
دزدی مـال و دزدی دیـن
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 09:42
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند. و من دزد مال او هستم، نه دزد دین. اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت...
-
دروغ اونم به خانما ؟!
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 09:39
مردی با همسرش در خانه تماس گرفت و گفت : عزیزم از من خواسته شده که با رییس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم . ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی را که منتظرش بودم بگیرم. لطفا لباسهای کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن – ما از اداره حرکت خواهیم...
-
استخدام دریک شرکت بزرگ
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 09:38
یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات...
-
داستـان خلقـت زن
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 14:19
داستـان خلقـت زن از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت. فرشتهای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟" خداوند پاسخ داد: "دستور کار او را دیدهای؟ باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار...
-
دوداستانک دیگر
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 12:17
کلاه فروش و میمـون ها! کلاهفروشی روزی از جنگلی میگذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاهها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد، متوجه شد که کلاهها نیست! بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاهها را برداشتهاند. فکر کرد که چگونه کلاهها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که...
-
آنهایی که ازوضع زندگی شان ناراضی اندبخوانند؟
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 12:55
بسیاری از کسانی که از شرایط زندگی و معیشتی خود راضی نیستند بدون شک این مرد چینی را نمی شناسند! Chinese Family Lives in Abandoned Toilet Many people who aren't satisfied with their living conditions have probably never heard about one remarkable man from China. "زنگ لینگجون" که پول کافی برای تحصیل نداشت سالها...
-
باخشونت هرگز
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 12:50
سخت آشفته و غمگین بودم… به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم... چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید ! اولی کامل بود، دومی بدخط بود بر سرش داد...
-
نامه ای به خدا
سهشنبه 30 خردادماه سال 1391 09:52
یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد، متوجه نا مه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای به خدا . با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه این طور نوشته شده بود خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد. دیروز یک...
-
جملات الهام بخش در زندگی
سهشنبه 23 خردادماه سال 1391 08:02
گستاح بودن آسان است. به تلاش نیازی ندارد و نشانه ضعف و ناامنی است. مهربانی بیانگر تأدیب نفس و عزت نفسی عظیم است. مهربان بودن در هنگام برخورد با افراد گستاخ آسان نیست. مهربانی خصیصه کسی است که کارهای فکری مثبت زیادی انجام داده و به بینش عمیقی از خود فهمی و عقل دست یافته است. مهربانی نشانه قدرت است نه ضعف. لطفا تا باز...
-
40 درس از رجینا برت
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 08:11
1_ زندگی مهربان نیست, اما باز هم خوب است. 2_ وقتی شک داری قدم بعدی را کوتاه تر بردار 3_ زندگی کوتاهتر از آن است که برای نفرت از کسی وقت صرف کنی. 4_ شغل تو وقتی که بیمار هستی به فکر تو نخواهد بود، اما دوستان و والدین ات چرا.با آنها در تماس باش. 5_ هر ماه اقساط خود را بموقع پرداخت کن. 6_ لازم نیست در هر بحثی برنده باشی....
-
تاجروباغ زیبا
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 09:22
مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود….. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود. تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت. اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد… تمام درختان و گیاهان...
-
شرط عشق
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 09:18
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد……. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که...
-
میلیونر ژاپنی و چشم دردش!
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 09:11
میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند. وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز...
-
پشت هر مرد یه زن باهوش وجود داره!
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 09:49
خانم باربارا والترز که از مجریان بسیار سرشناس تلویزیون های معتبر آمریکاست سالها پیش از شروع مبارزات آزادی طلبانه افغانستان داستانی مربوط به نقشهای جنسیتی در کابل تهیه کرد. در سفری که به افغانستان داشت متوجه شده بود که زنان همواره و بطور سنتی 5 قدم عقب تر از همسرانشان راه می روند. خانم والترز اخیرا نیز سفری به کابل...
-
مرا بغل کن
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 09:46
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:... مرا بغل...
-
بیشرمانه زیستن
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 09:44
روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟ گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند. حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس...